سلام
این مطلب در ادامه همان بحث عوامل پیدایش صهیونیسم است. در پایان مطلب قبلی فراموش کردم ( ادامه دارد ... ) را بنویسم و بعضی فکر کردند بحث ناقص مانده و ...
خلاصه اینکه خیالتون راحت؛ هنوز خیلی چیزا مونده که درباره این غده سرطانی تاریخ بدونیم. اگر خدا عمری بده در آینده اونها رو براتون می نویسم. البته باز هم بگویم که این اطلاعاتی که درباره صهیونیسم می دهم حاصل تلاش دیگران است و من فقط راوی آن هستم. چون برای خودم جالب بود، گفتم بد نیست افراد دیگری هم این اطلاعات را داشته باشند. به هر حال ما مسلمانیم و باید دشمنانمان را بشناسیم.
نقش ملىگرایى در پیدایش صهیونیسم
ناسیونالیسم یا ملىگرایى جدید، محصول انقلاب کبیر فرانسه و یکى از آثار تمدن نوین غرب است . پس از انقلاب کبیر فرانسه، میل به وطنخواهى و آرمانهاى قومى در ملیتها و ا قلیتهاى دینى، چون یهودیت، افزایش یافت .
از اینرو، صهیونیسم را نمىتوان فرزند درد و رنج یهودیان دانست، بلکه اگر به یهودیان آزار و آسیبى نیز نمىرسید، باز هم، تولد صهیونیسم برپایه رشد ناسیونالیسم غربى اجتنابناپذیر بود . هرتصل هم با بیان این که « مساله تشکیل حکومت یهودى بیش از آنکه مسالهاى مذهبى یا اجتماعى باشد، مسالهاى ملى است . » بر تاثیر فزاینده ملىگرایى در خلق صهیونیسم تاکید مىورزد . همچنین مارتین بوبر، یکى از بزرگترین منادیان یهود در قرن حاضر، بر ویژگى ناسیونالیستى صهیونیسم تاکید مىکند . افزون بر این، آلبرت اینشتین از زیانهاىگسترش ناسیونالیسم بر یهود، بیمناک بود . (1)
این اعتقاد که یهودیت ریشه در روح جمعى و گروهى، زبان و دشمن و سرزمین مشترک دارد، همواره میان یهودیان وجود داشته است . ولى یهودیان در گذشته، قادر به بهرهگیرى از این عناصر براى خلق دولت یهود نبودهاند . سرانجام گروهى با تاکید بسیار بر عناصر ناسیونالیستى یهود، زمینههاى ظهور صهیونیسم و تاسیس دولت یهودى را فراهم آوردند . البته ظهور لیبرالیسم که میل به آزادى و برابرى را شدت مىبخشد، در بهبود وضع عمومى، اجتماعى و سیاسى یهود و ظهور ناسیونالیسم یهودى (صهیونیسم) تاثیر بسزایى داشته است . (2)
امروزه برخى اندیشمندان، عناصرى را که یهودیان ا فراطى یا صهیونیسم، به عنوان عناصر تکشیلدهنده دولت یهود مطرح مىکنند، مورد تردید جدى قرار دادهاند؛ زیرا:
اولا، صهیونیسم، جریانى غیر دینى است و از اینرو، نمىتواند با تکیه بر عناصر سازنده دین، به حیات خود مشروعیت بخشد .
ثانیا، یهود، یک نژاد نیست، بلکه یک دین است، آن هم دینى که پیروان پراکندهاش در هیچ نقطه جهان داراى اکثریت جمعیتى نبودهاند .
ثالثا، یهود یک ملت نیست، زیرا یهودیان از عناصر تشکیلدهنده ملت، چون زبان و دشمن مشترک برخوردار نیستند .
رابعا، صهیونیسم با طرح قوم برگزیده بودن یهود، در پى سلطه بر جهان است، در حالى که برترى و برگزیدگى راستین نیز نمىتواند وسیلهاى بر مشروعیت بخشیدن به رفتار سلطه گرایانه باشد.
خامسا، اگر فلسطین قبلهگاه ویژه یهودیان است، پس چرا بیشتر یهودیان آن را نمىشناخته و حتى درباره موقعیت جغرافیایى آن نیز بىاطلاع بودهاند؟
سادسا، ناسیونالیسم صهیونیستى به شکلى ا فراطى درآمده و بشر امروز به هیچ رو پذیراى تحمل ناسیونالیستى نیست که براى تحقق هدفهاى خویش، به کشتار، خشونت، ازدواج قومى و رفتار ناپسند دست مىزند . (3)
ادامه دارد...
پی نوشت ها:
1- آلا سدایر درایسدل و جرالد اچ بلیک، پیشین، ص 21/توفیق عطارى، تعلیم وتربیت صهیونیستى، مجتبى بردبار، ص 50
2- یورى ایوانف، پیشین، ص 70/عبدالوهاب، المسیرى، پیشین، ص 129 و 23، 21، 11/روژه گارودى، تاریخ یک ارتداد، ارسطورههاى بنیانگذار سیاست اسرائیل، پیشین، ص 67- 62
3- یورى ایوانف، پیشین، ص 98، 70، 66، 29/عبدالوهاب المسیرى، پیشین، ص 29/روژه گارودى، تاریخ یک ارتداد، پیشین، ص 67، 61